سید علی

متن مرتبط با «عاشقانه ها و عارفانه های پویا» در سایت سید علی نوشته شده است

عاشقانه ها و خرابکاری های دو تا فرشته ما

  • اوایل به دنیا امدن ریحانه سادات شما خیلی حس خوبی نسبت بهش نداشتی. اما کم کم خیلی وابسته اش شدی. به ریحانه سادات میگفتی دُخملوت . یه بار داشتیم میرفتیم بیرون. ریحانه سادات را گذاشتیم بالا و نمیخواستیم ببریمش. شما هم گریه ، گریه که دخلموتو ببریم همرامون. یا اگه یکی به شوخی میگفت ریحانه را بدین به ما. بغض میکردی و میگفتی مال خودمونه. مامان ندیمش به مردم! ریحانه که راه افتاد شدید پایه خرابکاری با هم و خونه را آباد میکنین دو تایی. خیلی توضیح نمیدم. عکسها گویای مطلب هست بفرمایید ادامه مطلب ادامه مطلب : وقتی سید علی اسباب بازی هاشو بذل و بخشش میکنه. اِنــــــــــــــــد معرفت اون زیر اسباب بازیا ریحانه ساداته. با عروسک اشتباه نگیرین وقتی شمام دوس داری دختر بشی و روسری سر کنی کابینت های من بیچاره اون بادوم و گردوها را هم پخش و پلا میکردین. هر دونه یه جا!! اینجا از حمام اومده بودی و ریحانه خیلی بهت ابراز علاقه میکرد فضولی دور کشوی وسایل و بازی با پانچ و منگنه و چسب و... اینجا هم من تی ثانیه رفتم بالا برگشتم دیدم یه هندونه و چاقو اوردین رو قالی دارین پاره میکنین. دوتاییتونم عشق ه,عاشقانه ها و عارفانه های پویا,عاشقانه ها ویسگون,عاشقانه ها و عارفانه ها ...ادامه مطلب

  • تجمع سادات رضوی

  • 19 آبان بابایی بعد از دو هفته میخواست بیاد خونه. مادر هم گفته بود منم میون راه بردار بریم شیراز که بچه ها را ببینم دلم براشون تنگ شده. بابایی میون راه مادر و اقا جون و عمه سمیه و دو تا بچه هاشو آورد شیراز. ( گرچه بعدا فهمیدم به یاد ده سال قبل که چنین روزی روز بله برون ما بود خواسته دوباره دورهم جمع شیم ) ما هم افتادیم به جون خونه و تمیز کردیم که جلو یارون شوهر آبرومون حفظ شه  بابا اینا ده و نیم شب رسیدن. و شما اینقدددددر ذوق داشتی که هی میگفتی بابا خیلی دوست دارمــــــاااا. بابا من از تو خوشحالماااا . و با دو تا پسر عمه هاتو ریحانه سادات چهارتایی افتادین به جون خونه و درعرض نیمساعت خونه منفجر شد.  توی این سه روز به شما خیلی خوش گذشت . شبا دیگه پیش ما هم نمیخوابیدی. گریه گریه که پیش محمد حسین (با تلفظ شما محمد حسینگ ) بخوابم . موقعی هم که میخواستن برن گیر داده بودی چرا میخواید برید؟؟؟ بابایی ما هم بریم اصفهان . حالا بریم سراغ عکسا جایگاه ریحانه سادات هنگام پهن بودن سفره. البته ایشون نقش ریحون دارن وسط سفره :) همکاری برای باد کردن بادکنک [ موضوع : ]Let's block ads! (Wh, ...ادامه مطلب

  • تولد 4 سالگی

  • شهریور ماه ، بابایی دیگه منتقل شد بندر لنگه و من توی شُک بودم که چه جوری از پس ریحانه سادات و شما و کارای اداره و خونه بر بیام. خیلی شرایط روحی بدی داشتم. همش فکر میکردم لنگ میزنم نمیتونم زندگیو جمع و جور کنم. شما دوتا هم بسیار وروجک و شیطون. اینکه قرار بود ریحانه ساداتو بذارم مهد خیلی اذیتم میکرد. دل و دماغ تولد گرفتن نداشتم. اما به خودم اومدم گفتم تا کی میخوای بشینی غصه بخوری. خودتو جمع کن دختر!! عزممو جزم کردم قبل از ماه محرم ، شب عید غدیر براتون تولد بگیرم. چون ولیمه شب غدیر هم خیلی ثواب داشت ، هم اینکه تولد بابایی و ریحانه سادات 26 شهریور بود ، تولد شمام 15 مهر ، بهترین موقع شب عید غدیر بود 29 شهریور ،اول زنگ زدم به بابا که میتونی برا عید غدیر خودتو برسونی. گفت آره. مرخصی میگیرم و میام. به فک و فامیل هم زنگ زدم و همه گفتن حتما میایم. حالا من فقط دو روز وقت داشتم. نصفشو هم که سر کار بودم! شبا هم پروژه خوابوندن شما دوتا خیلی خستم میکرد. یهو میدیدی 2 ساعت تمام من درگیر بودم. خدا رو شکر دایی مهدی اومد و همرام برا سفارش شام و کیک و خریدا اومد. وسایل تزیینو و تولد را هم از قبل خریده بود,تولد 4 سالگی,تولد 4 سالگی پارسا,کیک تولد 4 سالگی,متن کارت تولد 4 سالگی,جشن تولد 4 سالگی,تم تولد 4 سالگی,متن تولد 4 سالگی,جشن تولد 4 سالگی پنگول,عکس کیک تولد 4 سالگی ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها